با تو
85/7/11 :: 10:15 عصر
وقتی که نگاهم به نگاهت خیره میشه دوست دارم زمان بیاسته واسه همیشه
چشامونو ببندیم... بریم تا ته رویا اونجایی که هیچ گلی پرپر نمیشه
هر چی غم داری از دل نازکت بگیرم ...اگه اشک از چشات جاری بشه برات بمیرم
یاد تو اسم تو باشه ورد زبونم
مهربونم
آرزوم بی تو محاله
لحظه هام بی تو سئواله
من نمیخوام تو خیالم بگمت عاشقت هستم دوست دارم که راستی راستی حس کنم تورو تو دستم
یه تیکه نون حلال و پاک
سبزه و یک گلدون و خاک
یه کلبه و حوض و چمن یه عشق با تو تو . من
بده دستاتو به دستم تا با هم کلبه بسازیم
کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم
دور بشیم از همه مردم واسه دردهم بمیریم
با ستاره ها بخوابیم از پاکی جون بگیریم
کلبه ای اندازه عشق باغچه ای و حوض و گلدون
تو بشی مادر گلها من بشم بابای بارون
من واسه تو
تو واسه من
کلبه ای میخوام که تو باغچه اش پر باشه از یاسمن
تو کلبمون خدا باشه
خوشبختی مون قد تموم آسمون صاف و بی انتها باشه
تو بشی مادر گلها من بشم بابای بارون
Tuesday, 03 October, 2006
10:05:57 ب.ظنوشته های دیگران ( )
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
2181
0
0
:: لینک به وبلاگ ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: موسیقی وبلاگ ::